توضیحات
ما با خطاهایمان میآموزیم و نه با نبوغمان.
همۀ ما تجربه کردهایم که خرید و فروشهایمان همیشه درست نبودهاند. گاهی چیزی را میفروشیم و بعداً معلوم میشود که نباید میفروختیم. یا گاهی چیزی را میخریم و بعداً معلوم میشود که نباید میخریدیم. دانشکدههای اقتصاد هم همین تجربه را در مورد مکتب اُتریشی اقتصاد از سر گذراندهاند. مکتب اُتریشی اقتصاد از حوالی 1870 میلادی، علیرغم اینکه ریشههای تاریخی عمیقتری تا چند قرن قبل از آن دارد، رسمیّت یافت. شاید سادهترین تعبیر احیای مجدد مکتب اُتریشی اقتصاد همین باشد؛ این که اهالی اقتصاد چیزی را در در دهۀ 1930 میلادی فروختند که نباید میفروختند و چیزهایی را خریدند که نباید میخریدند. اعطای کرسیهای دانشگاهی و مناصب دولتی به اقتصاددانان متمایل به سوسیالیسم و کینزینیسم و نادیدهگرفتن آموزههای ژرف مکتب اُتریشی که از اواخر قرن نوزدهم تا آن روزها بهعنوان یکی از اصلیترین ستونهای دانش اقتصادی قلمداد شده بود، به گواه تاریخِ اقتصاد مبادلهای سراسر زیان و خسارت بود.
ظاهراً از خطاهایمان آموختهایم.
گرایش روزافزون طیفهای گوناگونی از دانشآموزان، دانشجویان، صنعتگران، مهندسان و اهالی کسب و کار به آموزههایی که در 150 سال گذشته از سوی دوراندیشترین اقتصادانانی که میشناسیم ترویج شدهاند، از سالهای 75-1973 میلادی دوباره آغاز شد. این دوره اغلب به دو دلیل عمده، دورۀ تجدید حیات مکتب اُتریشی اقتصاد محسوب میشود. نخست به دلیل این که جایزه نوبل در سال 1974 میلادی به فریدریش فون هایک اهدا شد و پس از آن گرایش عمومی به آشنایی با آرای هایک افزایش یافت. دوم اینکه سال 1974 میلادی به دلیل برگزاری کنفرانس اقتصاد اُتریشی در رویالتون جنوبی ورمونت در خاطرۀ هواداران مکتب اُتریشی جایگاه خاصّی دارد. برای انتخاب این دوره، دلیل سومی نیز وجود دارد. درسال 1973 میلادی، کرزنر کتاب «رقابت و اُنتروپرنرشیب» را منتشر کرد که بیشترین نفوذ را بر ایدههای اصلی احیای مکتب اُتریشی داشت.
مشاهده مطالب بیشتر
امّا چرا مکتب اُتریشی دوباره به کانون توجّه تبدیل شد؟
تاریخِ اقتصاد شکست سیاستهای کینزی در دهۀ 1970 میلادی را به روشنی به یاد میآورد. استقبال گرم و روزافزون از تئوریهای کینزی فقط حدود سه دهه دوام آورده بود و اقتصاددانانی که تصوّر کرده بودند همۀ آمال و آرزوهایشان به سهولت دستیافتنی خواهد بود، همزمان با بروز تورمهای بزرگ، بیکاری فزاینده و رکود عمیق که اقتصاددانان مکتب اُتریشی بارها در مورد آن هشدار داده بودند، روزهای ناخوشایندی را سپری میکردند. تعداد زیادی از کینزینها متوجّه خطاهای فکریشان شدند ولی عدّهای هنوز تلاش میکردند که باورهایشان را حفظ و ترویج کنند. این تلاشها نتوانستند کاری از پیش ببرند، زیرا اهالی اقتصاد خیلی زود با فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی روبرو شدند. رویدادی که فقط اقتصاددانان مکتب اُتریشی انتظار آن را داشتند و مدّتها بود که از وقوع آن خبر داده بودند. سایر اهالی اقتصاد بعد از جنگ دوم جهانی به شدّت مقهور تئوریهای چپگرا و متمایل به برنامهریزی مرکزی شده بودند و حتی پل ساموئلسون، اقتصاد شهیر و برندۀ جایزۀ نوبل، پیشبینی کرده بود که شوروی با سرعت به بزرگترین و پیشرفتهترین اقتصاد جهان تبدیل خواهد شد. در واقع اقبال مجدد به بازار آزاد از همان اوان آشکارشدن ناکارآمدی کینزینیسم آغاز شده بود ولی فروپاشی شوروی بار دیگر توجّه همۀ اهالی اقتصاد را به سوی مکتب اُتریشی اقتصاد و بهویژه لودویگ فون میزس جلب کرد.
میزس بحثهای پُرشور و قدرتمندی را در مورد «امکانناپذیری محاسبات سوسیالیستی» مطرح کرده بود ولی آن مباحث با بیمِهری اهالی اقتصاد، نادیده گرفته شده بودند. اکنون که پیشبینی تلویحی وی در مورد فروپاشی سوسیالیسم محقّق شده بود، بار دیگر کتابها و نوشتههای او کانون توجّه واقع شدند. فاصلۀ بین احیای مکتب اُتریشی و فروپاشی شوروی کمتر از دو دهه بود ولی تعداد زیادی از دانشجویان توانسته بودند در همین فاصلۀ کوتاه، آموزههای اُتریشی را به جامعه معرّفی کنند و گرد و غبارِ زمان را از چهرۀ آنها پاک کنند. موج جدید اقتصاددانان اُتریشی مایل بودند که پژوهشهای خود به پیشبینی دیگر میزس اختصاص دهند: فروپاشی نظامهای مبتنی بر پولهای دولتی و دستوری در راه است.
مکتب اُتریشی در ایران نیز کمابیش بعد از دورۀ احیا شناخته شد. خطوط کلی فراز و نشیب مکتب اُتریشی را میتوان با مسامحه از سال 1871 میلادی که کتاب «اصول علم اقتصاد» کارل منگر منتشر شد، آغاز کرد و تا اوایل دهۀ 1930 میلادی که پیروزیهای اویگن فون بومباورک در نقد مارکس شهرت جهانی داشتند، مکتب تاریخی آلمان عرصه را به تفکّرات بازار آزاد واگذار کرده بود و مباحثات گوناگونی توسط میزس و هایک با سوسیالیستها و کینزینها در جریان بود، امتداد داد. مکتب اُتریشی در این دوره کمابیش رو به رشد بود و در کانون توجّه اهالی اقتصاد در اروپا و آمریکا قرار داشت. ظهور کینزینیسم و گرایش به سوسیالیسم از اواسط دهۀ 1930 میلادی باعث شد که مکتب اُتریشی به حاشیه رانده شود و این دورۀ فترت تا سال 1974 میلادی ادامه یابد؛ و بعد از این سال مجدداً شاهد رونق بازار مکتب اُتریشی در ترویج بازارهای رقابتی هستیم. در ایران نیز بعد از سال 1974 میلادی، توجّه اقتصاددانان به آموزههای مکتب اُتریشی جلب شد و این آغاز گرایش اقتصاددانان ایرانی به مکتب اُتریشی بود. هر چند در سالهای بعد از انقلاب 1357 هجری شمسی، دانشکدههای اقتصادی ایران نیز در تبعیت از جریان اصلی علم اقتصاد به آموزش آموزههای کینزی و نئوکلاسیک مشغول بودند ولی در هر حال بسیاری از پژوهشگران و اساتید دانشگاه به سایر مکاتب اقتصادی نیز التفات زیادی داشتند. بعد از اتمام جنگ در سال 1368 هجری شمسی، بار دیگر اقتصاددانان ایرانی فرصت یافتند تا اهمیّت استفاده از فرآیند بازار در اقتصاد را ترویج کنند ولی اقتضائات فضای اقتصاد سیاسی مجال و میدان عمل زیادی در اختیار ایشان قرار نداد. از حوالی سال 1385 هجری شمسی اقتصاددانان ایرانی نظیر مرحوم دکتر فریدون تفضّلی و دکتر موسی غنینژاد همزمان با تشدید گرایش دانشجویان به آموزههای مکتب اُتریشی، تألیفاتی در این زمینه منتشر کردند و به ترجمۀ برخی آثار اقتصاددانان متقدّم اُتریشی پرداختند و در دهۀ بعد تعداد کتابها، مقالات، پایاننامهها و سایر نوشتههای مرتبط در مطبوعات و … به سرعت رو به فزونی گذاشت. امروزه افزون بر دانشجویان اقتصاد، شاهد گرایش طیفهای بیشتری از دانشجویان علوم انسانی و مهندسی، فعّالان کسب و کار خصوصی و بهویژه بازارهای مالی، طلبههای مذهبی و سایر علاقمندان مباحث اقتصادی به آموزههای مکتب اُتریشی هستیم.
این کتاب اصول بنیادین و اساسی مکتب اُتریشی را به زبان ساده و روان بیان کرده است. مطالعۀ آن نیازمند آشنایی با هیچ شاخهای از علم اقتصاد نیست و برای همۀ علاقمندان اقتصاد مناسب است. آشنا کردن مخاطب غیرحرفهای با کلیّات آموزههای مکتب اُتریشی ابداً کار سادهای نیست ولی نویسندگان به شایستگی از عهدۀ آن برآمدهاند. ممکن است خواننده پس از اتمام مطالعۀ کتاب به خودش بگوید، برخی نکات بیش از حد تکرار شدهاند، «من همۀ اینها را میدانستم» و نوشتن چنین کتابی نباید زحمت زیادی داشته باشد. تجربۀ نگارندۀ این سطور حاکی از آن است که نوشتن چنین کتابی را میتوان با صعود به قلّهای که در ظاهر خیلی ساده و سهل به نظر میرسد مقایسه کرد. در واقع، آن صعود بسیار دشوار است و میتوان آن را با عبارت «سهل و ممتنع» توصیف کرد؛ بهعنوان مثال، یک دانشجو برای اینکه آموزش کافی برای تسلّط به همۀ وجوه مکتب اُتریشی اقتصاد دریافت کرده باشد، اغلب تا پایان دورۀ دکتری به تحصیل خود ادامه میدهد. فلذا باید توجّه داشت که گرچه مباحث مقدّماتی اقتصاددانان مکتب اُتریشی برای همگان ملموس و قابل درک است، ولی تکمیل و تعمیق همان مباحث به زمان بیشتری نیاز خواهد داشت.
بهطور خلاصه میتوان گفت آموزههای مکتب اُتریشی تلاش میکنند تا دانستههای تجربی افراد را بهنحوی مرتّب کنند و در یک ساختار منسجم سامان دهند که افراد بتوانند با مشاهدۀ فضای اقتصاد سیاسی و اتمسفر فنّی کسب و کار، به سادگی گرهها و پیچیدگیهای تحلیل اوضاع اقتصادی را بگشایند. بدیهی است افزودن ابزارهای ریاضیّاتی و محاسباتی در مرتبۀ دوّم اهمیّت قرار میگیرد و علاقمندان میتوانند بنا به نیازهایشان در تصمیمگیریهای اقتصادی از ابزارهای مناسب استفاده کنند؛ فلذا تشریح قواعد جهانشمول کُنش جمعی و اقتصادی نخستین چیزی است که میتوان از آموزههای مکتب اُتریشی انتظار داشت. بیتردید کاربرد این قواعد جهانشمول در زمانها و مکانها و فرهنگهای مختلف در جوامعی که تاریخ و بستر نهادی متفاوت دارند، برای هر کُنشگر فردی دلالتهایی خواهد داشت که مختص درک همان فرد است. چنین رویکردی با رویکرد انتزاعی و مکانیکی اقتصاد نئوکلاسیک به انسان اقتصادی تفاوت بسیاری دارد.
هر چه در نسخۀ ترجمۀ فارسی کتاب از نظر خوانندگان میگذرد، پاراگراف به پاراگراف و جمله به جمله با متن انگلیسی در تطابق است مگر عباراتی که از سوی مترجم برای توضیح بیشتر در قلّاب[]و با قلم کوچکتر به آنها افزوده شده است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.